⭕️
هفته نامه روژان
سال ششم-شماره152
شنبه 11 شهریور 96
⭕️

عین همه ی دانش آموختگان متوهم ! ، درسم که تموم شد با خودم فکر کردم باید کاری کنم کارستون ، چیکار کنم چیکار نکنم ؟ با خودم گفتم سالها گلای قالی ها رو شمردیم و گونی گونی تجربه روی هم گذاشتیم ، حالا که دود چراغ رو هم خوردیم ، یا علی مدد !💪

ته جیبامون رو هم یه نگاه انداختیم و هر چی داشتیم و نداشتیم گذاشتیم وسط  و تا تونستیم از خودمون مثل- بلانسبت حضار- 🐴 کار کشیدیم تا اینکه همه چی فراهم شد و یه کارگاه کوچولو و نقلی راه انداختیم. کارگاه گلیم بافی سنتی !☺️

یه کارگاه گلیم بافی ، دار میخواد ، نقشه میخواد ، نخ و ابزارالات و هزار تا چیز ریز و درشت میخواد ، کارگاه رو راه انداختیم ، کی؟اردیبهشت 95

بعد از اینکه کارگاه رو راه انداختیم و کلی هم با خودمون بالندگی !! کردیم که نه بابا مام خودمون رو دست کم گرفتیم ها !!! کی میتونه یهویی یه کارگاه تولیدی راه بندازه ؟!!! به جان خودم حالا اگه برم توی اداره ی مربوطه !!! و بگم من ، همین من ها ، یهویی و به خاطر دود چراغ خوردن ها و گونی گونی تجربه ی ناب و خاك و خل گرفته ، تونستم یه کارگاه تولیدی راه بندازم و در راه اعتلا و توسعه ی صنایع و هنرهای آبا و اجدادیمون کلی تلاش و کوشش کنم ، حتما حالا رییسشون که نه ؛ و لی خوب بالاخره یه کارشناسی ، نگهبانی ، نامه رسانی چیزی پیدا میشه که قدر من نخبه ی کارآفرین رو بدونه و حلوا حلوام کنه !!!!!😊

چه شبها و روزهایی با خودم خیال پلو نکردم که برام قالی قرمز میندازن ! شیرینی پخش میکنن ! روی دست بلندم میکنن و…………. هزار تا رویا و خیال شیرین و ترش و خلاصه از همه نوع !!!

القصه ؛ ما کارمون رو کردیم و در سال 1395 سالی که قرار بود برای کلفت کردن ریشه های اقتصاد مقاومتی دست به اقدام و عمل زده بشه ، ما ، هم دست زدیم ، هم اقدام کردیم و هم عمل !  و مثل برق و باد کارگاهمون رو اردیبهشت 95 راه انداختیم و اداره مربوطه هم رفتیم و دست از پا درازتر برگشتیم !! اونجا خدمتمون عارض شدن كه : ای بابا کار مهمی که نکردی یه کارگاه فسقلی راه انداختی ، یکی از مهترین هنرهای دستی این شهر رو داری احیا میکنی ،کار و شغل پایدار برای 30-40 نفر درست کردی ، خوب که چی؟! برو عمو ، خدا روزیتو جای دیگه ای بده !!! انگار شاخ شیر شکستی ، ما نفر داریم که تا حالا کلی پول خرجش کردیم و هیچی به هیچی ، والا !!😳

کارگاه رو راه انداختیم ؛ ولی کفگیرمون خورد به ته دیگ ! خوب از یه آدم یه لا قبا چه انتظار دیگه ای میره ؟ هرچند که اگر منم نورچشمی بودم باید از همون اول اول اول قضیه ، یعنی از همون جایی که این فکر مسخره ی تولید به مغز معیوبم خطور میکرد مورد توجه و عنایات خاص دست اندرکارن کلفت کردن ریشه های اقتصاد مقاومتی و کلا اقتصاد مملکتی قرار میگرفتیم و قبل از هر اقدامی بودجه ی قابل توجه ی برای فقط فکر کردن به اقدام در این راستا !!! بهمون تعلق میگرفت ! ولی چکنیم که بدبختانه نورچشمی که هیچ ، حتی نور یه لامپ 25 وات کوچولو هم نبودیم و ناچارا تمام هزینه های راه اندازی کسب و کار و اعتلای اقتصاد و فرهنگ و هنر و اشتغال و……. رو از جیب مبارکمون پرداختیم.

خوب ؛ کفگیرمون خورد به ته دیگ ، بنابراین رفتیم اداره مربوطه و عرضحال دادیم و اوضاع رو تشریح نمودیم و اداره ی مربوطه هم ما رو معرفی کردن خدمت صندوق کارآفرینی امید که هم صندوق پر از پول دارن ، هم کلی کارآفرین توی گوشه و کنار صندوقشون وول میخورن ❗️و هم گونی گونی امید دارن ‼️

 با خودمون فکر کردیم این بهترین گزینه ست چرا که هم ما خودمون کارآفرینیم هم امید لازم داریم و از همه مهمتر اون صندوقشون رو هم به شدت لازم داریم!!!

بنابراین دوباره دچار توهمات شیرین گشته و به واسطه ی نامه ی بسیار محکم اداره مربوطه ، که ما را بسیار قرص و محکم در شمار صنعتگران استان به شمار آورده و با کلی عزت و احترام به جناب صندوق معرفی نموده بود چنان اعتماد به نفسی دامنگیرمان شد که دوباره قالی قرمز و حلوا حلوا به سراغمان آمد!

کاخ رویاهایمان😂😂 دوماه بعد و توسط ریاست محترم شعبه ی صندوق و در هنگام گفتن این جمله که :

 “اصلا نه اعتبار داریم و نه اصلا میایم بازدید”

پودر شد و نامه ی اعتماد به نفسمان نیز دود❗️❗️😂

از آنجا که در صندوق امید بودیم و امیدوار ، برای ملاقات ریاست محترم کل صندوق اقدام ، و در ملاقات حضوری ، از لزوم احیای صنعت و هنر آبا و اجدادیمان-با توجه به همشهری !!! بودنمان با جناب رییس- به صورت جزیی و تقویت و کلفت نمودن پایه های اقتصاد مقاومتی به صورت کلی سخن راندیم و انتخاب نحوه ی کمک جزیی و یا کلی ! را بر اساس اصول دموکراسی به ایشان واگذار نمودیم ، ایشان نیز تعیین کمک جزیی یا کلی را به کارشناس محترم صندوق سپرده و ما را به ایشان حواله فرمودند .😐

خدمت كارشناس محترم رسیده و پس از ادای احترام و عرض ارادت و شنیدن جمله ی معرف “با شما تماس خواهیم گرفت”رهسپار خانه و کاشانه ی خود گشته و به خیالهای شیرین پرداختیم .

شرینی خیالها و رویاهایامان با گذشت تقریبا سه ماه و عملی نشدن “با شما تماس خواهیم گرفت”مجددا رنگ باخته و هر روز کمرنگ و کمرنگتر میشد . تا اینکه پس از سه ماه به یکباره و در هنگام تناول صبحانه در یك روز سرد اسفندی ! زنگ تلفنمان به صدا درآمد و نوای خوش “دیدی باهات تماس گرفتیم” ❗️😂 به آسمان برخواست و همای رحمت جناب کارشناس بر کارگاهمان نزول اجلال فرمودند ❗️

بازدیدی مختصر و نگاهی از جایگاه همایی بر مای سفیه تولیدگر و تمام❗️

دو ماه بعد و در میانه ی بهار زیبا ، نتیجه ی فرود ایشان بر سرمان 😂❗️ ابلاغ گردید :

همایمان؛با بخشندگی بسیار،مبلغ 10میلیون تومان را به جهت نمی دانیم چه ❗️ به ما اعطا فرموده بودند !!!!

خدمت ایشان رسیده و عرض نمودیم که آقاجان ، عزیز برتر از جان ، اولا که اینجانب به جهت فراهم آوردن مکان تقویت بنیه های اقتصاد مقاومتی مبلغ ده میلیون تومان ناقابل به عنوان ودیعه به صاحب مکان تقدیم نموده تا توانسته ام محل تقویت پایه ها را فراهم آورم !!😒😒😒

از سوی دیگر آخر جان من ، عزیز من ، صندوق من! اگر شما ما را عددی نمی بینی و احساس میفرمایید که عرضه ی اینکار را نداریم ، به چه دلیل 10 میلیون از اموال بیت المال را به ما میبخشی تا آن را میل بفرماییم ؟!نكند میل مباركتان بر آن است كه این بنده ی كمترین را زیر قرض و قوله مدفون نموده و به زندانمان افکنید؟!😒😒😒

ایشان ، پس از اندکی تامل ؛ ما را به اعتراض به این عمل ناصواب خودشان ‼️😳😳 😳برانگیخته و توصیه فرمودند : عرضحالی مجدد تقدیم نمایید تا بررسی فرماییم .

اینبار و پس از تقدیم اعتراض و واکاوی مجدد نمی دانم چه !!!! رای قبلی به 30 میلیون تومان ارتقا یافت!! 😳😁

البته برای ما مهم نبود که جناب کارشناس گرام پس از تقدیم اعتراض و بدون بازدید مجدد از مكان تقویت ❗️ چه به یادشان آمد که بار قبل دربازدید از مكان ، به چشم مباركشان نیامده بود و این بار با کمک سلولهای خاکستری ❗️به مغز مباركشان خطوركرد .😏

 آنچه كه برای ما مهم بود ؛  30 میلیون تومان پول بی زبانی بود كه با بخشندگی ایشان و صندوق از آن  بهره مند گشته و ما را از غلتیدن به ورطه ی شكایت طلبكاران و زندان و….. نجات می داد ! بنابراین مجددا امیدواری با حجم ! بسیار بزرگی به سراغمان آمد و خوشخیالانه با خود به خیال پلو پرداختیم كه به واسطه ی دریافت این مبلغ میتوانیم تا مدت دیگری از دست طلبكاران راحت شده و از سوراخ 🐀 خود بیرون خزیم!!

بار دیگر و این بار بسان کوه⛰ و به اتکای مصوبه ی کمیسیون استان بر سر ریاست محترم شعبه خراب شده و با اعتماد به نفسی همچون كوه آبیدر 🏔🏔 خواستار تشکیل پرونده و انجام امور اداری پرداخت 30 میلیون تومان اعطایی از سوی کمیسیون استان گردیدیم .ایشان نیز نگاهی عاقل اندر سفیه ❗️روانه ی چهره ی مباركمان فرموده و بدون حتی جوابی خشك و خالی به سلام و احوالپرسی گرم و 30 میلیون تومانیمان ‼️ ما را به كارشناس شعبه حواله فرمودند .

خدمت كارشناس شعبه رسیده و با امیدواری بسیار درخواست تشكیل پرونده و انجام امور اداری را به ایشان تقدیم نمودیم . پس از مطالعه ی كوتاهی فرمودند :

جنابعالی دارای بیمه تامین اجتماعی هستید و هیچگونه وامی به شما تعلق نمی گیرد ؛ به سلامت !!!!!!!!😳😳⁉️

اکنون ؛ ما در مرحله ی ” به سلامت ” به سر برده و “دست در کاسه و مشت در پیشانی”عاجزانه از خوانندگان گرامی می خواهیم كه اگر سوراخ 🐀🐀🐀 مطمئن و امن سراغ دارید به این کارآفرین متوهم و بیچاره  معرفی و اجر آن را در آن دنیا دریافت فرمایید!!!

پول است نه جان است که آسان بتوان داد!!!!

مهرزاد درافشانیان
رییس هیات مدیره

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا