قاذیالقذات مکتبخانه!

روزنامه روژان-سال سیزدهم-شماره 922
شنبه 27 مرداد 1403
مهرزاد درافشانیان
در دوران صدارت جناب دکتر بر مکتبخانه بزرگ شهر، یک مدعیِ بزرگی! به تمشیت امور بخشی از قلمرو فتح شده، برگزیده، و به میمنت و مبارکی، غنیمت خود را تحویل گرفته و با دستان مبارک شخص صدراعظم، بر صندلی مربوطه، نصب! گردید.
یکی دو روز پس از این نصب مبارک! و زایل شدن توهمات و خیالپلوهای ترقی و پیشرفت و قدرت و ثروت و… جناب مدعی به فکر انجام وظیفه و تمشیت امور افتاد و تکانی به خود داده و مطابق سخن بزرگان که: نابرده رنج، گنج میسر نشود، با خود گفت: ما که نابرده رنج، گنج خودش افتاد توی بغلمون! حداقل یه تکونی به خودمون بدیم که تمشیت امور عقب نیفته و شرمندهی اون بابای صدراعظم نشیم!
اما از آنجا که هنوز جوهرِ مهرِ پایِ مدرک دکتری جناب مدعی، کمی تا قسمتی رطوبت داشت و کاملا خشک نشدهبود؛ لذا چندان تجربهای در تمشیت امور نداشت و طبعاً چندی بعد از نصب ایشان بر صندلی مربوطه! تق کار دراومد و مشخص شد که در تمشیت امور وقفه ایجاد گشته و جناب مدعی در حال زایمان در زیر این بار هستند.
پس با تدبیر بزرگِ جناب مدعی، مجلس شوری آراستند و جناب مدعی و بزرگِ مدعی و بزرگترش، به همفکری پرداختند که چه خاکی بر سر کنند؛ ساعتی از تشکیل شورا گذشت و در این مدت بجز صدای ملچ و ملوچ مصیبدیدگان در هنگام صرف چای و شیرینی و تنقلات، صدای دیگری به گوش نرسید که ناگهان جناب مدعی همچون “ایکیو سان” از جا پریده و گفت :
بزرگانِ بزرگوار، اون قبلیه همه چی رو زده زیر بغلش و با خودش برده و

- ضربالمثلی در زبان کردی؛ کنایهای از شستشوی دستها در پایان کار
سایر حضار فرمودند: خوب مدرکی هم داری؟
جناب مدعی با طمأنینه گزارشی از جیب خود بیرون کشید و با صدای بلند گفت: بفرمائید اینهم مدرک، روی سر برگ رسمی همان بخش! بنده خودم این گزارش رو نوشتم، خودم امضاش کردم، خودم هم تاییدش میکنم، خودم هم پدر اون قبلیه رو در میارم که خاطر جناب صدراعظم رو آزرده!!!!!
بزرگ مجلس که از پیدا کردن راه حل خوشحال به نظر میرسید فرمود: بسیار عالی است، همین را به عنوان مدرک قبول میفرماییم؛ بالاخره شما هم کم آدمی نیستی! برای خودت کلی اهن و تلپ داری! انشالله که دروغ نمیگی!!
بازهم به میمنت و مبارکی و با تلاشهای بیوقفهی جناب مدعی! مدرک مناسبی تهیه شد و با دستور مستقیم جناب صدراعظم! پروندهای تشکیل شد و برای تنبیه اون قبلیه، به قاذی القذات! مکتبخانه ارجاع شد، قاذی القذات هم بدون وقفه و فیالفور و بر اساس همان مدرکِ تهیه شده توسط جناب مدعی! حکم به محکومیت همون قبلیه داد و

حکم صادره از سوی قاذی القذات! مورد تائید سایر عوامل! در کمیته دادرسی مکتبخانه هم قرار گرفت و فیالفور به اجرا درآمد. کسی هم به جلز و ولز اون قبلیه گوش نداد که گفت:
قذات عزیز و مهربانِ کمیتهی مثلا دادرسی!! بنده وقتی جای خودم رو به جناب مدعی تحویل دادم، به اون آقای کمی تا قسمتی محترم! عرض کردم دکتر جان بهتره که این تغییر و تحول رو مکتوب کنیم و شما لطف کن این صورتجلسهی تحویل اسناد و مدارک رو امضا بفرما!
حالا چطوریه که اون بابای کمی تا قسمتی محترم! میگه من همهچی رو زدم زیر بغلم و با خودم بردم؟؟!!
جناب آقای قاذی القذات و قذات عزیز و قشنگ و مهربان! این بابای کمی تا قسمتی محترم! اینقدر از مرحله پرته و بیتجربه!! که ورداشته روی همون سربرگی که من برای اون بخش طراحی کردم! گزارش نوشته که من همهچی رو با خودم بردم!! بزرگوار اینقدر عقلش نرسیده که روی کاغذ دیگهای گزارش بنویسه!!
اگه من همهچی رو زدم زیر بغلم و با خودم بردم، پس این سربرگ دست تو چکار میکنه مرد ناحسابی؟!!
باری، قاذیالقذات و سایر عوامل و عناصر موجود! در کمیته دادرسی مکتبخانه، بدون توجه به صورتجلسهی موصوف! و بر اساس یک گزارش مضحک!! حکم به محکومیت اون قبلیه داده و تایید کردند که
” ناکِس، همه چی رو با خودش برده ” !!!
و در بند مربوطه از صورتجلسهی مضبوطه! آوردند که: پس از بررسی مدارک و شواهد موجود در پرونده!!!!! که عبارت است از یک برگهی َA4 !! و خستگی ناشی از این بررسیها و کنکاشها و البته به شکرانهی اقدام موفقیت آمیز در محکومیتِ ” مغضوب صدراعظم”، پس از صرف چای و شیرینی و تنقلات، هرکدام به خانه و کاشانهی خود مراجعت میفرماییم.
سریال «سربداران» قیام مردم ایران علیه استیلای مغول را به تصویر کشیده است. در این مجموعه قیام سربداران به رهبری «شیخ حسن جوری» روایت می شود. مریدان «شیخ خلیفه مازندرانی» پس از شهادت ایشان، به پیروی «حسن جوری» روی آوردند تا با ظلم و ستم دست نشاندگان ایلخانی مقابله کنند. این داستان از قیام تاریخی سربداران در خراسان الهام گرفته شده و بخش هایی داستانی به آن اضافه گردیده است.
( صفحه رسمی سریال سربداران در telewebion )
« سربداران» سریالی است به کارگردانی «محمدعلی نجفی» که فیلمبرداری آن در شهریورماه ۱۳۶۰ آغاز و تا آبانماه 1362 در شهرک سینمایی غزالی، مسجدجامع تاریخی شهرستان اردستان و روستای ابیانه ادامه یافت. این اولین سریال تاریخی فاخر ساخته شده در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود که در ۲۶ دیماه ۱۳۶۲ از شبکه یک سیما روی آنتن رفت.
مسجد جامع اردستان




این اثر فاخر، با کارگردانی محمدعلی نجفی، نویسندگی کیهان رهگذار و با موسیقی متن فرهاد فخرالدینی و بازیهای ماندگار امین تارخ، محمدعلی کشاورز، عنایتالله بخشی، چنگیز وثوقی و بازی سایر بزرگان هنر ایران زمین، به نمایش درآمد و صحنههایی ماندگار و درخشان از هنر بازیگری و کارگردانی در کنار دیالوگهایی جاودانه در این صحنهها، سریال سربداران را به یکی از آثار فاخر و گرانبهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تبدیل کرده است.

از نقشهای ماندگار در اذهان مردم، شخصیت قاضی شارع یا شارح است که با شیوهی بازیگریِ خاص علی نصیریان در این نقش و گفتارهای نغز، یکی از نقشهایی است که گفتههایش تا مدتها در قالب ضربالمثل به کار میرفت.
از جملهی ماندگارترین صحنههای این سریال تلویزیونی، صحنهی محاکمهی قاضی شارع است در ( قسمت ششم سریال )، با یکی از درخشانترین بازیهای علی نصیریان، صحنهای نسبتا طولانی اما بسیار زیبا و پرمغز؛ در این صحنه، شخص قاضی شارح در حال ترغیب اعیان و عوام شهر است تا قضاوت را به جای او بر عهده گیرند و او را در حضور نمایندگان ایلخان مغول، محاکمه نمایند، چرا که مغولان قضاوت نمیدانند!!
او در حالیکه ردای خود را تا نیمه از تن خود بدر آورده، میگوید: نترسید، قدم پیش گذارید، بسیاری از شما قضاوت میدانید، بسیار ساده است! ردای مرا از تنم بدرآورید و به تن کنید که قاضی خواهید شد! اگر کسی ردای قاضیالقضات را بپوشد و در دم قاضیالقضات نشد، خورشید در شب خواهد تابید و ماه در روز!!
قضاوت بسیار ساده است، بسیار ساده! کافی است به اصل مطلب بپردازید و اصلا حاشیه نروید، باید داد را بشناسید و من به شما میگویم، آنچه را که پدر به من گفت:
داد، آن است که خان بخواهد، همین و والسلام!!
مناقب، فضایل و محاسن قاذیالقذات به همین یک مورد محدود نمیشود؛ ایشان به عنوان مستوفی صدراعظم نیز انجام وظیفه مینمود و در هر جلسه و مکان و زمانی، و در مقابل هر پرسشی! لق لقهی دهانش اینبود که مکتبخانه دارای مشکل مالی است و ما برای پرداخت حقالزحمهی ماهیانهی کارکنان به شدت در مضیقه و عسرتیم، اما چون من مستوفی خوب و کاردانی هستم، به جای حقوق، بیاید مثل بچههای خوب، اسماتون رو بنویسید تا مرخصیهاتون رو بخرم و جرینگی هم پولش رو بهتون بدم!!! شیوهنامهش رو هم صادر کردم و در حال ابلاغه و خودم هم ایثار و فداکاری میکنم و به عنوان اولین نفر داوطلب میشم!!
در پایان این قسمت از سریال، سرنوشت خان باشتین نیز به نوبهی خود جالب و عبرتانگیز است؛ او پس از آنکه بر پشت درازگوش در شهر گردانده شد، دوباره بر منصب خود، نصب!! شد.

الحمدالله والمنه، اکنون مناصب قاضیالقضاتی و مستوفی، در مکتبخانه، از هم جدا گشته و مسئولیت رتق و فتق امور هرکدام از این دو منصب، بر عهدهی یک بزرگوار محول گشته است. اما همانقدر که مستوفیالممالک کنونی، کاردان و مدیر و مدبر است، متاسفانه قاذیالقذات همان است که بود و جریان ردا و یک شبه قاذیالقذات باشتین شدن پابرجا!!!
جناب قاذیالقذات جدید، ضمن عرض تبریکات خالصه؛ لازم است به استحضار برسد که مباشر صحت و سلامت مکتبخانه، بیخبر از راپورتی است که شما در مرقومهی خود از آن نام بردهاید!!!!!
خان میخواهد بازهم؟!
نشنیدهاید که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودهاست:
اَیُّها الناس! إنَّ دِماءَ كُم و اَعراضَكُم عَلَیكُم حرامٌ الی أَن تَلقَوا ربَّكُم.
ای مردم! ریختن خون یکدیگر و لطمه زدن به حیثیت دیگران، تا وقت مردن و لقای پروردگارتان بر شما حرام است.
آیه جهر (148 سوره نساء)
«لا یحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً »
« خدا افشای بدیهای دیگران را دوست ندارد، جز برای کسی که مورد ستم قرار گرفته است (که بر ستمدیده برای دفع ستم، افشای بدیهای ستمکار جایز است) و خدا شنوا و داناست.»
قاذی جان! از آنجایی که در دادگاههای جمهوری اسلامی ایران و مطابق قوانین شریعت اسلام، جرم تهمت و افترا جنبهی دینی و حقوقی بسیار سنگینی دارد؛ مجازات آن هم یکی از سنگینترین مجازاتهای پیشبینی شده در قانون است.
فلذا، قاذی جان! به صواب اندر است که به جای تراشیدن کار و زحمت جدید برای خودتون! به شکایات تلنبار شدهی 4 سال قبل بپردازید و ابتدا به ساکن و تا جونتون گرمه و ردا هنوز تازه، حکم اونها رو صادر بفرمایید!!
قاضی شارع در صحنه اعدام 15 نفر از مدعیان «شیخ حسن جوری» و در جوار جنازه آن 15 تن گفت:
اگر شیخ حسن در میان این 15 تن بود، که مُرد، اما اگر نبود، دیگر شیخ نیست که 15 تن را فدیه خود کرد!


عالی بود اندیشه تان پویا قلم تان مانا نویسنده گرامی
از لطف شما ممنونم